تصویر هدر بخش پست‌ها

💜𝘽𝙏𝙎🔮

به بی تی اس وبلاگ خوش اومدی 🔮

عمارت خونین p3❤🩸

عمارت خونین p3❤🩸

| ★𝐑𝐨𝐬𝐞★

ادامه 

بی توجه بهش حرکت کردم رسیدیم خونه انا گفت خوب خیلی خوب شددد بردیم کلیدا انداختم روی میزد وگفتم معلومه چی فکر کردی انا گفت:واووو چقدر اون پسره جذاب بود ا٫ت:اون دیوونه را میگی که یقه وکیلشا گرفته بود چرا این دادگاها نبرده؟ انا:اره همون لامصب خیلی چیز خوبی بود ا٫ت:انا قیافه ادما تا یک حد هست از جایی به بعد اخلاقش میمونه برات انا: اره خوب اینم حرفیه ا٫ت:یک پیتزا سفارش بدیم؟ انا:اره من خیلی گشنمه ا٫ت:گوشیما برداشتم ویک پیتزا سفارش دادم یک ساعت بعد انا:چقدر طول کشید دینگ دینگ ا٫ت:اومد رفتم دم در پیتزا را گرفتم ونشستیم خوردیم انا:من دیگه برم ا٫ت:خداحافظ انا:بای جونگ کوک: چطوررررر چطورررر تونستی به اون عضویا ببازی😡 جبمین:ارباب من که گفتم وکیل ماهریه اصلا رو دست نداره جونگ‌کوک:خفه شو خفه شو جیمین همینطوری اعصابم خورد هست تو بدترش نکن اگههه فرداااا نتونی دادگاه را ببری ضمانت نمیکنم بتونی رنگ دنیا را ببنی دیگه وکیل:ببخشید ارباب قول میدم موفق بشیم فردا صبح جونگ کوک اماده شدم تا بریم دادگاه بلاخره هر چی نبود تهیونگ بهترین دوست ودست راست من بود نباید میزاشتم اتفاقی براش بیفته با ماشینم به سمت دادگاه حرکت کردم این چند روز فقط شده بودم شبیه این راننده ها که از این سر به اون سر میرفت حسابی از کاراهای خودم عقب افتاده بودم باید هر طور میشد امروز شرش کنده میشد ا٫ت:باز دیدم اون پسره روانی اون بیرون وایساده یک‌نگاه سردی بهم کرد دادگاه شروع شد رفتیم تو قاضی:وکیل متهم دفاع کنه وکیل جونگ‌کوک:اقای قاضی کیم تهیونگ اون روز اصلا وارد جاده سئول وبوسان نشده بود که بخواد بار اسلحه حمل کنه این اتهامات الکی اقای قاضی:میتونی اینا ثابت کنید ؟ وکیل:بله چند تا شاهد داریم قاضی:کیان؟ وکیل:کیم سوکجین و کیم نامجون کیم سوکجین:اقای قاضی ما شهادت میدیم کیم تهیوینگ اون روز خونه ما بود کبم نامجون:منم شهادت مبدم ا٫ت:ولی منم مدرکی دارم که اثبات میکنه ایشون اون روز توی اون جاده داشتند بار جابه جا میکردند و برادر شاکی را اونجا کشتند همه:چیییی مگه میشه؟؟؟ ا٫ت:انا فیلما را بیار جونگ کوک:با دیدن فیلما پشمام ریخت امکان نداشت انقدر تهیونگ ابله بازی در بیاره وکشی ازش فیلم داشته باشه این یک چیز چرت بوددددد اون ا٫ت عوضیا من میکشمممم قاضی:من متهم کیم تهیونگ‌را به ده سال حبس محکوم میکنم تهیونگ:چی چی؟نه نه نه لطفا آقای قاضییی جونگ کوک لطفا کمکممم کنننن جونگ کوک:قسم میخورم از اینجا بیرونت میارم چه قانونی چه بی قانون وبا عصبانیت از اونجا اومدم بیرون وکیلا سوار ماشین کردم خیلی عصبانی بودم اصلا نبیاد اینطور میسد اصلاااا😡 با سرعت گاز میدادم ا٫ت:دیدم اون پسره خیلی عصبانیه رگای گردنش زده بودند بیرون واقعا ترسناک شده بود اب دهنما قورت دادم که انا گفت:واووو ا٫ت حرف نداری موکلم:مرسی واقعا این کارت باعث شد خون برادرم روی زمین نمونه ا٫ت:خواهش میکنم انجام وظیفه بود انا:میای بریم بیرون ،؟ ا٫ت:نمیتونم بیای برم وسریع حرکت کردم سمت ماشینم میترسیدم اون روانی بلایی سر وکیلش بیاره خیلی مسخره بود که اینا مافیا باشند برای همین بر فرض اینکه ادمای عادی هستم رفتم دنبالش دییدم رفت یک خرابه ای که چند کیلومتر اونورتر بود پیاده شد از پشت داشتم یواشکی نگاهش میکردم من یک وکیل بودم اگه لازم بود گیرش مینداختم دیدم وکیلشا گرفت ویقشا گرفت وبهش هزار تا چیز گفت بعد دیدم دستشا برد سمت شلوارش ویک اسلحه در اورد کاملا شوکه شده بودم جلوی دهانما گرفتم که صدام نره یک تیر توی مغزش خالی کرد باورم نمیشدددد باورک نمیشددد با همچین ادم روانی وخطرناکی یک‌جا بودم ناخودآگاه پام رفت روی یک تیکه اجر برگشت نگاهم کرد ومنا دید با دیدم یک پوزخنده زد خیلی عصبانی بود چشماش قرمز شده بودند داشت میومد سمتم..